بدون عنوان
سلاااااااااااااام به پسر گل مامانی که خیلی عاشقشم عزیز دلم صبح که داشتم می آمدم سرکار،سوار ماشین که شدی بیدار شدی یه نون همبرگر بسته بندی تو ماشین بود گرفتی دستت و شروع به خوردن کردی و وسط خوردن هی خوابت می برد و بیدار میشدی یه کم می خوردی و دوباره می خوابیدی . تا رسیدیم خونه مامان شعله و گذاشتمت توی رخت خواب بیدار شدی و مثل کوآلا چسبیدی به مامانی و و بعد از چند دقیقه هم که جدات کردم دستات رو گذاشتی روی چشمات و گریه کردی جیگرم کباب شده بود ولی باید می رفتم سرکار عزیزم . چند وقت یکبار شنبه ها از این اداها در میاری چون پنج شنبه و جمعه با هم هستیم دیگه شنبه رو دوست نداری عسل مامانی یه چند وقتیه که مامان ثریا برات کارتون شرک...