مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

روز های زندگی من

بدون عنوان

سلاااااااااااااام به پسر گل مامانی که خیلی عاشقشم عزیز دلم صبح که داشتم می آمدم سرکار،سوار ماشین که شدی بیدار شدی یه نون همبرگر بسته بندی تو ماشین بود گرفتی دستت و شروع به خوردن کردی و وسط خوردن هی خوابت می برد و بیدار میشدی یه کم می خوردی و دوباره می خوابیدی .  تا رسیدیم خونه مامان شعله و گذاشتمت توی رخت خواب بیدار شدی و مثل کوآلا چسبیدی به مامانی و و بعد از چند دقیقه هم که جدات کردم دستات رو گذاشتی روی چشمات و گریه کردی جیگرم کباب شده بود ولی باید می رفتم سرکار عزیزم . چند وقت یکبار شنبه ها از این اداها در میاری چون پنج شنبه و جمعه با هم هستیم دیگه شنبه رو دوست نداری عسل مامانی یه چند وقتیه که مامان ثریا برات کارتون شرک...
23 مهر 1390

دلتنگی مامانی برای وبلاگ گل پسر

سلااااااااااااااااااااااام پسر بابا دلم خیلی برات تنگ شده بود عزیزم . ببخش خیلی وقته که به وبلاگت سر نزدم آخه سرم خیلی شلوغ بوده یه اتفاق هایی تو محل کارم افتاده که حسابی درگیر بودم البته همچنان ادامه داره مامانی بدجوری توی دوراهی مونده و نمیدونه چیکار کنه و دوباره اومده برای التماس دعا پیش شما عزیز دلم با همه ی این حرفها چه بمونه و چه بره قراره شما رو ببره مهدکودک پسر گلم دیروز رفتم مهدکودک دانشگاه امام صادق . خیلی خوشم اومد حالا باید با خودم کنار بیام و بعد شما رو ببرم به قول خودت مهدتودت شما که حسابی ذوق رفتن داری و همش میپرسی مامانی اسمم رو نوشتی تازه هفته پیش باهم دیگه رفتیم به مهدکودک و مگه میشد شما رو راض...
13 مهر 1390
1